
Literary Site of Reza Farokhfal

سرسخن
مرگ استادی است در آلمان
یادداشتی از یداله رویایی
گفتی استاد ؟..
فرخفال عزیز،
از استادان قدیم جز قدیم چیزی نمانده است. این استادان جدید هم چیزی از آنها جز قدمت ِ آنها نمی دانند،. تنها چیزی که از آنها میدانند همین قدمتِ آنهاست. آنها همه خود را به مرگ دادهاند و معذالک، استادترین ِاستادها باز همان مرگ است.
درست میگفت پل سلان که : «مرگ استادیست در آلمان» ؛ لابد به هولوکوست فکر کرده بود. حق داشت. من هم هروقت به کشتار ۶۷ و به بربریتِ کهریزک فکرمیکنم، فکرمیکنم که مرگ استادیست در ایران. چه در آلمان چه در ایران بهرحال مرگ برای خودش استادیست. مثل همین "استاد"های تو که در ایران معاشرمرگ بودند و حالا خود مرگی مهاجرند. چطور میشود که هم مرگ بود هم استاد؟
آری، "مسئله عمیق تر از این حرف هاست، یکی باید همت کند و تحقیق کند که چرا شاعری مثل رویائی باید ..."*
* نقل از فیس بوک رضا فرخفال ژوئیه2014
طرح بالا از کیوان مهجور

کارهای تازه
داستانها:
برای خواندن روی عنوان ها کلیک کنید:
عطر تاریکی
مقامهی درخت سخنگو
ناگهان خود نویسند
خیالات در قطار







تازه نشر شده ها

